• خطبه ها
  • در معنى انصار
مترجم : سید علی نقی فیض الاسلام

در معنى انصار

« 160» (66) (و من كلام له (عليه ‏السلام)) في معنى الأنصارقالوا لما انتهت إلى أمير المؤمنين ((عليه ‏السلام)) أنباء السقيفة بعد وفاة رسول الله ((صلى ‏الله‏ عليه‏ وآله)) قال ((عليه ‏السلام)) ما قالت الأنصار قالوا قالت منا أمير و منكم أمير قال ((عليه ‏السلام)) فَهَلَّا احْتَجَجْتُمْ عَلَيْهِمْ بِأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ((صلى‏ الله ‏عليه ‏و آله)) وَصَّى بِأَنْ يُحْسَنَ إِلَى مُحْسِنِهِمْ وَ يُتَجَاوَزَ عَنْ مُسِيئِهِمْ قَالُوا وَ مَا فِي هَذَا مِنَ الْحُجَّةِ عَلَيْهِمْ فَقَالَ ((عليه ‏السلام)) لَوْ كَانَتِ‏

« 161» الْإِمَارَةُ فِيهِمْ لَمْ تَكُنِ الْوَصِيَّةُ بِهِمْ ثُمَّ قَالَ ((عليه ‏السلام)) فَمَا ذَا قَالَتْ قُرَيْشٌ قَالُوا احْتَجَّتْ بِأَنَّهَا شَجَرَةُ الرَّسُولِ ((صلى‏الله‏عليه‏وآله)) فَقَالَ ((عليه ‏السلام)) احْتَجُّوا بِالشَّجَرَةِ وَ أَضَاعُوا الثَّمَرَةَ .

 


ص161  از سخنان آن حضرت عليه السّلام است در باره ادّعاى انصار (راجع بامر خلافت) گفته ‏اند:  پس از وفات رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله» چون اخبار سقيفه (بنى ساعده يعنى خانه‏ اى كه جماعت انصار در مدينه براى حلّ و فصل قضا يا در آنجا گرد مى ‏آمدند) به امير المؤمنين «عليه السّلام» رسيد (كه انصار سعد ابن عباده را كه بيمار بود به سقيفه آورده خواستند او را امير و خليفه نمايند، ابو بكر و عمر آگاه شده به آنجا شتافته با ايشان گفتگو آغاز كردند، انصار گفتند: ما بامر خلافت سزاوارتريم، اگر قبول نداريد شما براى خود و ما براى خويشتن اميرى تعيين مى‏ نماييم، عمر گفت: دو شمشير در يك غلاف نشايد و عرب از شما اطاعت و پيروى نمى ‏نمايد، و هر دسته از مهاجرين و انصار فضائل و مناقب و حقوق خود را و اسلام ياد كردند، پس از آن بشير ابن سعد خزرجى از روى حسد برخاسته قريش را ستود و با عمر و ابو عبيده بابى بكر بيعت نمودند و سعد ابن عباده را به منزلش بردند) حضرت فرمود: انصار چه گفتند پاسخ دادند كه آنها گفتند از ما اميرى باشد و از شما اميرى، فرمود: (1) چرا حجّت و دليل براى ايشان نياورديد باينكه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله وصيّت كرده كه به نيكوكار آنها نيكوئى شود و از بد كردارشان در گذرند، گفتند: اين جمله بر انصار چگونه حجّت و دليلى است فرمود اگر امارت در ايشان مى‏بود (و لياقت خلافت را داشتند) حاجت به توصيه براى ايشان نبود (بلكه بايشان سفارش ديگران را مى‏فرمود) (2) پس از آن فرمود: قريش (در مقابل احتجاج انصار) چه گفتند پاسخ دادند كه حجّت و دليل آوردند باينكه آنها شجره و درخت رسول (از يك اصل و نسب و سزاوارتر بخلافت) هستند، فرمود: به درخت احتجاج كردند و ميوه را ضائع و تباه ساختند (اگر آنان با شجره و درخت رسول خويشى دور دارند و به اين جهت خود را بامر خلافت سزاوار مى ‏دانند، من خود ميوه آن درخت و پسر عموى آن حضرت، هستم، خلافت و امارت حقّ من است، و ديگرى را شايستگى آن نيست).